تاریخ انتشار: 1395/07/07 21:13
کد خبر: 258845

سکوت در لحظه‌ای سخت/ منصورخان: چرا به من نگفتید چه بیماری‌ای دارم؟ ریزش موهایم را باور نکردم!

آنها دیشب را به سختی پشت سر گذاشتند اما هنوز چیزی هست که امیدوارشان می کند.
سکوت در لحظه‌ای سخت/ منصورخان: چرا به من نگفتید چه بیماری‌ای دارم؟ ریزش موهایم را باور نکردم!

به گزارش سرویس فوتبال لیگ برتری فرتاک ورزشی،این روزها همه نگران مردی هستند که یک عمر نگران بود؛ نگران یک تیم؛ نگران یک جماعت عشق بازیگری و نگران یک عالم هوادار و آخر الامر ، همان نگرانی ها کار دستش داد.

 

منصور استقلالی ها که روی تخت بیمارستان باشد و با بیماری سخت در حال مبارزه، انگار همه فوتبال ایران دارند می جنگند با آن بیماری لعنتی.

 

منصور که سرحال نباشد، انگار هیچکس سرحال نیست؛ انگار یک چیزی کم است. فرقی هم ندارد که آبی باشی یا قرمز؛ حتی بی رنگ هم که باشی، دلت پر می زند برای دیدن همان منصوری که کنار مستطیل سبز می ایستاد و با تکیه به آموخته ها و تجریباتش فرماندهی می کرد.

 

پدر استقلال؛ چه لقب برازنده ای.آیا کسی جز او هست که برازنده این عنوان باشد؟ اصلا آیا کسی اینقدر برای آبی ها پدری کرده است؟

 

پدر معنوی آبی ها، از همان روزی حس پدرانه اش را بروز داد که از میان آن همه ستاره دهه چهلی تاج سابق، برگزیده شد تا در مکتب رایکوف بزرگ پرورش پیدا کند و بشود منصورخان.

 

منصورخان به تبعیت از همان سبک و سیاق رایکوفی، که مبتنی بر نظم و شخصیت بخشی به بازیکن بود، شکل دهنده یک نسل متشخص شد .نسلی که که به جز چند تن که مسیر را اشتباه رفتند و سقوط کردند، مابقی اسم شان در میان عاقبت به خیرهای این فوتبال قرار گفت.

 

حالا این مرد بزرگ با پیکری رنجور با بیماری دست و پنجه نرم می کند و می خواهد در این مبارزه مثل تمام مبارزه های عمر ورزشی اش سربلند باشد.

 

پدر دیشب را سخت گذراند و گذران شب برای همسر و فرزندان او سختی فزاینده ای داشت؛ آنهایی که دیشب مورد خطاب منصور قرار گرفتند که می گفت: چرا زودتر به من نگفتید چه بیماری ای دارم؟ می دیدم موهایم ریزش پیدا کرده اما خودم نمی دانستم مشکلم دقیقا چیست. حالا باید بفهمم که ....

 

اطرافیان اما هاج و اج او را می نگریستند و نمی دانستند چه بگویند به مردی که یک عمر مبارزه کرده و می خواهد بازهم مبارزه کند.

 

آنها سکوت اختیار کردند اما چشمان منصور هنوز برق می زد؛ از آن برق های معروفش..برقی که نشان می داد تسلیمی در کار نیست.

 

دیشب برای آنها سخت گذشت. صدای پدر که معترضانه می گفت: چرا به من نگفتید...؟ تا صبح کابوس بیداری شان شده بود اما همان برق نگاه پدر، بارقه های امید را پیش رویشان پدیدار می ساخت. این برق نگاه کارهای بزرگی کرده  که تاریخ فوتبال ما گواه آن است.

 

حالا این برق نگاه مانده و آن بیماری لعنتی و منصور که مرد مبارزه است... بسم الله پدر...

 

 


کپی لینک کوتاه خبر: https://fartakvarzeshi.com/d/2xywpl

اخبار مرتبط



آخرین اخبار


بیانی: حتماً باید مثل احدی بمیریم تا سراغ ما بیایند؟/ افتخاری فرقی با افشارزاده ندارد
به پورحیدری و خانواده‌اش ظلم کردند