تاریخ انتشار: 1395/08/19 00:13
کد خبر: 250117

بازهم کسی صدایش را درک نکرد/ آبی ترین مرد تاریخ خیلی آرام رفت

سوال اینجاست که چرا خیلی‌هاپس از مرگ پورحیدری همه او را پدر استقلال خطاب کردند.چرا قبل از فوتش اینچنین او را توصیف نمی‌کردند؟
بازهم کسی صدایش را درک نکرد/ آبی ترین مرد تاریخ خیلی آرام رفت

به گزارش فرتاک ورزشی، منصورخان پورحیدری برای نسل جدید، چهره ای آرام، مصمم و پر جذبه کنار نیمکت ها بود که فوتبال را برایمان بیش از پیش دلچسب می کرد. قرار نیست در این نوشتار کوتاه در مورد کمالات و اخلاق این مرد تاریخ ساز ورزش ایران بنویسم و که آن ها که می دانستند در مورد این مرد بزرگ بسیار نوشتند و همچنان خواهند نوشت. اما اجازه دهید تأسف خودم را اینچنین ابراز کنم که نمی دانستم منصورخان، جدای از قهرمانی ها و افتخارات ورزشی، از نظر «ادب»، «منش» و «اخلاق» نیز انسانی کم نظیر و شاید بی نظیر بوده است؛ آنقدر که حتی او را پس از فوتش «پدر» خطاب کردند. اما چرا پس از درگذشتش؟ چرا رسانه ها پیش از مرگش اینچنین به توصیف کمالات او نپرداختند؟ پاسخش را خودم می دانم و پس از فوت نابهنگام مرحوم نوروزی مفصل به این موضوع پرداختم که اصولاً «اسطوره ایرانی در بحران و پس از مرگ دوست داشتنی تر است». اصولاً جاوادانگی برای انسان ایرانی شعاری است که با زنده بودن منافات دارد و جدای از هراس بزرگ کردن بیش از حد یک انسان زنده، این سئوال در زهن ما جای می گیرد که چه تفاوتی بین ما و او وجود دارد؟ چرا ما نمی توانیم به جای او باشیم و ... 

کافی است مروری به روزنامه ها و رسانه های ورزشی در همین یکسال گذشته داشته باشیم تا ببینیم فاصله تصویری که از منصورخان به جامعه ارائه شد، به تفکیک سه دوره پیش از بیماری، حین بیماری و پس از فوت، تصویری متفاوت و ناهمگون است. در یکی از شهرهای ایران و پس از بازی استقلال، هواداران یکی از تیم ها انواع توهین ها و فحش ها را نثار منصورخان می کنند و غیر از عده ای معدود، صدای اعتراض از کسی بلند نمی شود. فکر می کنید توهین به «پدر» برای چند نفر قابل تحمل است؟ در همین راستا یکی از مربیان استقلال درست یک روز پس از بازی می گوید؛ کاش می باختیم و به پورحیدری توهین نمی شد. یک رسانه دولتی از منصور پورحیدری به عنوان کسی یاد می کند که همواره با خبرنگاران رفتار تند و به دور از ادبی دارد و کمی دور تر، یکی از روزنامه های پر تیراژ ورزشی، پورحیدری را به خاطر ارایه نظر خود در مورد تیم ملی به باد انتقاد می گیرد و او را محافظه کارترین استقلالی تمام تاریخ خطاب می کند. مطالب این چنینی که کم هم نیستند، امروز از دسترس خارج شده و لینک آن ها شما را به مطالب دیگری حواله می دهند.

نمی خواهم انگشت اتهام را به سوی فرد، گروه یا نهاد اجتماعی خاصی دراز کنم که اصولا اقدام بی فایده ای است، اما اشاره به چند نکته را در اینجا ضروری می دانم: 

 آنها آخرین آدامس الکس_فرگوسن را با احترام از زمین بر می دارند و شما باید برای دیدن آن هزینه کنید، به موزه بروید و آن را از پشت شیشه نظاره گر شوید.

آنها کتاب زندگی دانشمندان، قهرمانان و مربیان تاریخ ساز خود را پیش از درگذشتشان منتشر می کنند تا درسی برای دیگران باشد و لذت افتخار را برای آنها ابدی کند.

 آنها مجسمه بزرگانشان را پیش از مرگشان می سازند تا دو اتفاق را رقم بزنند؛ مسئولیت اجتماعی سنگین قهرمان را به او یادآور شوند و به او بگویند قدر تلاش هایش را می دانند و اینکه انتظار دارند خسته نشود و تا آخرین لحظه به افتخارآفرینی اش ادامه دهد. 

و اما ما نگران هستیم، نگرانیم اسطوره سیاسی نشود، نگرانیم ناگه از ما انتقاد نکند، نگرانیم جوانانمان را سیگاری نکند و به راه خلاف نکشاند، نگرانیم از ما بهتر نباشد، نگرانیم ناگه و در یک لحظه خاص کسی که ما دوست داریم باشد، نباشد و تنها مرگ است که می تواند نگرانی های ما را برطرف کند. 

خلاصه اینکه قهرمان رفته را عشق است و تا زمانی که این چنین می اندیشیم تاریخ برای اکثر قهرمانانمان همینگونه تلخ و ناجوانمردانه تکرار می شود.

 نویسنده: احسان خسروی


کپی لینک کوتاه خبر: https://fartakvarzeshi.com/d/3qyd9n

اخبار مرتبط



آخرین اخبار


استقلال _ بارسلونا شاید آری شاید خیر!