//
کدخبر: ۹۸۰۶۸ //

دختر ورزشکاری که با دوپینگ مَرد شد

طرح دولتی دختر ورزشکار را به یک مرد تبدیل کرد.

دختر ورزشکاری که با دوپینگ مَرد شد
به گزارش فرتاک نیوز،

آندریاس کریگر و همسرش اوته کراوس، قربانیان برنامۀ سازمان‌یافتۀ دوپینگ آلمان شرقی هستند و هنوز زخمهای روحی و جسمی آن برنامه را بر خود دارند.

شب خنکی در ماگدِبورگ فرارسیده است. آندریاس کریگر از یک شیف کاری سنگین دیگر به آپارتمانش در قلب شهری که رود البه آن را به دو نیم کرده بازمی‌گردد. او پیک است و مرسولات را جابه‌جا می‌کند.

او می‌گوید: “روزی 500 تا 600 بسته باید برسانم. در کریسمس کارم بیشتر هم می‌شود. مردم چیزهای سنگینی را با پست می‌فرستند. مثل اینکه بچه‌ها سال به سال چیزهای بزرگتری از بابانوئل می‌خواهند و من مجبورم آنها را حمل کنم.” کریگر هیکل‌دار است و چهره‌ای مسخ‌کننده دارد. حالت چهره‌اش می‌تواند در یک لحظه از عبوسی به مهربانی تغییر می‌کند. همسرش، اوته کراوس، آرامتر و ملاحظه‌کارتر است و هیکل متناسبش گواهی از سبقه‌اش در شناگری است. در گوشه‌ای از اتاق پذیرایی، سگشان (سندی) با یک سبد بازی می‌کند.

آرامش خانۀ این زوج، رنجی که در گذشتۀ مشترک آنهاست را مستتر می‌کند. اصلاً نمی‌توان حتی حدس زد که آندریاس قوی‌هیکل، تا سال 1997 آندریاس نبوده، بلکه هایدی کریگر است که در سال 1986 در مسابقات قهرمانی در اروپا، در رشتۀ پرتاب وزنه موفق به کسب مدال طلا شد. هایدی کریگر به صورت سیستماتیک از سن 16 سالگی بدون اینکه بداند، با استفاده از استرویید آنابولیک دوپینگ می‌شد. از وضعیت خانه نمی‌توان حدس زد که حتی ریشۀ عشق میان آندریاس به اوته نیز در همین ماجرای دردناک نهفته است. عشق میان این دو در جریان یک رشته دادگاههای جنایی شکل گرفت که پس از اتحاد دو آلمان برگزار شد و آندریاس و اوته در جریان آن بار دیگر با پزشکانی که آسیبهای جبران‌ناپذیری به آنها زده بودند مواجه شدند.

کریگر 49 ساله و کراوس 52 ساله، نماد اقدامات افراطی‌ای هستند که آلمان شرقی تحت عنوان “طرح دولتی 14.25” برای تبدیل ورزشکاران این کشور به قهرمانان المپیک انجام داد. این روزها با افشای دوپینگ سازمان‌یافتۀ ورزشکاران روسیه در المپیک پیشین، این بحث دوباره داغ شده است. آندریاس می‌گوید: “سوال اینجاست که دوست دارید چه نوع ورزشی را تماشا کنید؟ نوعی که بالا و پایین‌های عادی ورزش Sport را دارد و با اشکها و لبخندها همراه است. یا اینکه ورزشی را می‌خواهید ببینید که به یک شو شبیه است و همه چیز در آن مصنوعی است؟ در این رسوایی چیزی که بیش از همه مورد غفلت قرار گرفته این است که شخصی که تقاص همه چیز را پس می‌دهد شخص ورزشکار است. در نهایت ورزشکار باید همۀ عواقب را به تنهایی تحمل کند.” هایدی بدون شک واقعاً تنها بود. فقط حرفهای نیشدار ورزشکاران دیگر نبود که با پرسش از صدای کلفت و ظاهر مردانۀ آن دختر نوجوانی که وزنۀ چهار و نیم کیلویی را بیش از 21 متر پرتاب می‌کرد، او را آزار می‌دادند. در خیابانهای برلین، عابران به او به دید “زنانه‌پوش” نگاه می‌کردند و خودش هم دربارۀ هویت جنسی خود دچار سردرگمی بود.

با شدت گرفتن رنجهایش، یک روز صبح از خواب بیدار شد، وان حمام را پر از آب کرد و قصد کرد که رگهای مچش را بزند. اگر رکس، سگ خانواده، سر نمی‌رسید و با مالیدن پوزه‌اش به بازوی کریگر از او نمی‌خواست که او را به گردش ببرد، شاید هایدی همان موقع به زندگی‌اش خاتمه داده بود. آندریاس می‌گوید: “آن لحظه آرامترین و راحت‌ترین لحظۀ زندگیم بود. با خودم فکر کردم که می‌توانم رها شوم و تصور می‌کردم که خونم با آب مخلوط خواهد شد و یه طورهایی تصویر زیبایی از مرگ برای خودم ساخته بود.” آندریاس دست‌پاچه می‌خندد تا قدری از سنگینی فضایی که شرح این تصویر ایجاد کرده، بکاهد.

هایدی در آن زمان نمی‌دانست که قرصهای کوچکی که در مدرسه به او می‌دادند، عامل اصلی تغییرات آزاردهندۀ ذهن و بدن اوست. او به مدرسه‌ای می‌رفت که ارتباطات نزدیکی با باشگاه دینامو اسپورتز داشت و این باشگاه نیز توسط پلیس مخفی اداره می‌شد. او بدین ترتیب به یکی از قربانیان دستکاری‌های شریرانۀ رژیم آلمان شرقی بدل شد. پزشکان با دروغ گفتن راجع به قرصهایی که به ورزشکاران می‌دادند و تهدید آنها به اخراج، این قرصها را به افراد می‌خوراندند. اوته نیز در آن زمان استعداد خود را به عنوان یک شناگر فواصل متوسط نشان داده بود و اسیر این سیستم شد.

او می‌گوید: “من معنی کلمۀ دوپینگ را می‌دانستم، ولی اصلاً نمی‌دانستم که واقعاً چه هست. حکومت آگاهانه و به تدریج ما را به آن سمت شوق داد.”

او ادامه می‌دهد: “فراموش نکنید که آن زمان حکومت دیکتاتوری بود. آنها روی کودکان و جوانان تسلط داشتند. من فقط یازده سالم بود و بعد از مدرسه به باشگاه ورزشی می‌رفتم و ماجرا از آنجا آغاز شد. مربی بعد از تمرین در استخر به ما قرصهایی می‌داد. به ما گفته بودند که قرصهای ویتامین است، و به خاطر اینکه خیلی سخت تمرین کرده‌ایم بدنمان این قرصها را نیاز دارد. ما بدون اینکه سوالی بپرسیم قرصها را می‌خوردیم و مطمئن بودیم که برایمان خوب است.”

اوته معتقد است که شمه‌ای از این اجبار و تهدید را می‌توان در برنامۀ دوپینگ سازمان‌یافتۀ ورزشکاران روس مشاهده کرد. او می‌گوید: “برخی افراد واقعاً نمی‌دانند قضیه از چه قرار است. بقیه شاید کم و بیش بدانند که قضیه از چه قرار است. اگر در عالی‌ترین سطح ورزشی رقابت کنید، خیلی زود از مرزی که بدن و ذهنتان قابلیتش را دارند می‌گذرید. اینجا اصل همه چیز یا هیچ چیز پیش می‌آید. فقط هم مربوط به روسها نیست. این مساله‌ای جهانی است. این اقدامات تقریباً همه به صورت متمرکز ساماندهی می‌شوند.” آندریاس به نشانۀ تایید سر تکان می‌دهد و می‌گوید: “به نظر من، هیچ ورزشکاری در ورزشی همچون این نمی‌تواند به شخصه دوپینگ کند. شما نیاز به یک نفر فروشندۀ مواد دارید و یک نفر که به شما کمک کند تا گیر نیافتید.”

پس از سقوط دیوار برلین و زمانی که اوته در حال آموختن پرستاری بود، راز مشئمزکنندۀ آلمان شرقی برملا شد. او می‌گوید: “وضعیت مثل الان نبود که شما با کلی قرص رنگارنگ که همه مادۀ فعال یکسانی در خود دارند، مواجه باشید. در جمهوری دموکراتیک آلمان، فقط یک قرص فیروزه‌ای رنگ بود که به همه همان را می‌دانند. در نهایت، توانستم بفهمم که این قرص چه بوده است: تورینابول دهانی.”

استرویید تورینابول دهانی در دوزهای بالا به هایدی داده می‌شود و اغلب این قرصها را همراه با قرصهای ضدبارداری به او می‌دادند. در سال 1986، سالی که موفق به بردن مدال طلای اروپا شد، 2590 میکروگرم تورینابول دهانی دریافت کرده بود. این قرص را شرکت دولتی ینافارم تولید کرده بود.

وقتی که آندریاس سه سال پس از تغییر جنسیتی که به زندگیش در قالب هایدی پایان داد، با عمق دوپینگی که به او تحمیل شده بود آشنا شد، احساساتش غلیان کرد.

وقتی که در سال 2000، در دادگاهی در برلین، آندریاس با مانفرد هوئپنر، که زمانی پزشک Doctor ورزشی ارشد در آلمان شرقی بود، دوباره مواجه شد، دریافت که ترسش از او هنوز به طور کامل نریخته است. او می‌گوید: “من همیشه به او به دید آدمی محترم که مسئولیت رسمی دارد نگاه می‌کردم. گویی ناگهان دوباره به آن سیستم بازگشته باشم، برایم سخت بود که در مقابلش بایستم و به او بگویم: این کاری است که تو با من کرده‌ای!” غرامتی که به آندریاس پرداخت شد ناچیز و مضحک بود: 10500 یورو! این غرامت در مقابل مسموم کردن جسمش و نابودی کامل هویتش به واقع ناچیز بود. او با اشاره به عکسی قدیمی از خود در محضر دادگاه گفت: “آنها هایدی را کشتند.” پانزده سال از آن زمان گذشته و او قدری از این گفتۀ دراماتیکش پشیمان است: “من گفتم، “هایدی مرده است، هایدی دیگر وجود ندارد.” می‌خواستم که قاضی منظورم را درک کند. او مردی جوان را می‌دید و آنچه برایش اتفاق افتاده بود را می‌شنید، اما واقعاً درکی از این اتفاق نداشت. من دلم می‌خواست واکنشی ببینم.”

او دربارۀ گذشته‌اش در قالب هایدی می‌گوید: “شما به کلی خودتان را گم می‌کنید. نمی‌دانید کجا هستید. اما من فهمیدم که بی‌توجهی به هایدی از پذیرفتن او سخت‌تر است. من هنوز هم هایدی هستم.”

“در ابتدا تصور می‌کردم که خیلی راحت می‌توانم هایدی را دفن کنم. اما امروز راحتتر از قبل می‌توانم او را بپذیرم. هنوز نمی‌توانم زنان را درک کنم.” اگر بتوان یک نکتۀ مثبت در رنجهای آندریاس یافت، این است که این مشکلات باعث شد که او با اوته آشنا شود. در خانۀ آنها در اینجا، ماگدبرگ، چیزی نمی‌بینید که نشانی از شاید سیاهترین فصل تاریخ ورزش داشت باشد، در عوض خانۀ این دو مملو از عکسهای شاد آنهاست.

اوته به روشنی اولین روزی که آندریاس را دید به یاد دارد. زمانی بود که در سال 2000 برای دیدار دوباره با پزشکانی که قصد شکایت از آنها را داشتند، رفته بودند. او می‌گوید: “در جلسۀ اول قدری دیر رسیدم. مردها همه شبیه مرد بودند و زنها همه شبیه به زن. من ماجرای آندریاس را شنیده بودم، اما به چهره او را نمی‌شناختم. از قضا بغل دست او نشستم و آخر سر با هم رفتیم تا غذا بخوریم. این اولین برخورد ما بود. یک روز بعد از دادگاه، عاشقش شده بودم.

در میان این آرامش، برخی از عوارض برنامۀ دوپینگ آلمان شرقی هنوز بر رابطۀ آنها سایه انداخته است. به خاطر فشارهای فراتر از حد طبیعی که به او در قالب بدن هایدی وارد شده، خوابیدن به پهلو شدیداً برای آندریاس دردناک است. او می‌گوید: “من پادرد داشتم، و کلسیفاکیسیون ستون فقرات دارم. وقتی که دکتر به عکسهای رادیوگرافی من نگاه کرد گفت که وضعیتم مثل یک آدم 75 ساله است. به حدی از بدنم فراتر از حد کار کشیده شده بود که بدنم دیگر علائم را نشان نمی‌داد. الان که در کار بلند کردن بسته‌ها هستم، ممکن است در 14 روز، 100 تن وزن بلند کنم، اما وقتی که ورزشکار فعال بودم، در این مدت معادل وزن یک خانه را جابه‌جا می‌کردم.”

مشکلاتی که بر سر اوته آمد، جنس متفاوتی داشتند. او به خاطر افزایش وزنی که با مصرف تورینابول دهانی دچارش شده بود، به بولیمیا مبتلا شد. آسیب روانی‌ای که از این جریان به او وارد شد، خود را بعداً به شکل افسردگی نشان داد. او می‌گوید: “بولیمیا تا سال 2002 ادامه داشت، اما افسردگی به صورت دوره‌ای هنوز سراغم می‌آید. به همین خاطر است که در این سن، عملاً بازنشسته هستم.” آندریاس دست روی زانوی اوته می‌گذارد و با قدری خنده می‌گوید: “آنقدرها هم بد نیست. ما هوای همدیگر را داریم. ازدواج برای همین چیزهاست دیگر.”

اگرچه اوته تقریباً همۀ عکسهای مربوط به دوران شناگریش را از بین برده، اما یک نسخه از جدول رتبه‌بندی جهانی سال 1978 را روی دیوار دستشویی نصب کرده است. او می‌گوید: “این را به دلیلی اینجا نصب کرده‌ام. وقتی که بولیمیا مبتلا می‌شوید، اغلب اوقات سرتان روی کاسه توالت است (اشاره به استفراغ کردن).” او حداقل لازم نیست که این چیزها را برای شوهرش توضیح دهید. آندریاس اینگونه این مطلب را بیان می‌کند: “تجربیات مشترک تحمل همۀ اینها را آسانتر می‌کند، چرا که لازم نیست مشکلات خاصتان را به طرفتان توضیح دهید. این مصداق این ضرب‌المثل آلمانی است: رنج مشترک، رنج نیم شده است.”

آندریاس و اوته، در حالی که سندی در میانشان خودش را برایشان لوس می‌کند، به هم نگاه می‌کنند و لبخند می‌زنند.

 

 

برای ورود به کانال تلگرام فرتاک نیوز کلیک کنید.
منبع: اکونا پرس
آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۹۸۰۶۸ //
ارسال نظر
 
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان
اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان