تاریخ انتشار: 1397/05/05 16:38
کد خبر: 136899

حکایت عابر بانک های فوتبال ایران؛ تراکتورسازی، استیل آذین نشود

سرمایه‌گذار متمول ایرانی از جمله فعالان اقتصادی موفق در تبریز است که با خرید باشگاه تراکتورسازی رویاهای بزرگی را برای هواداران این تیم محبوب ترسیم کرده و به آنها قول‌های بزرگی داده است.
حکایت عابر بانک های فوتبال ایران؛ تراکتورسازی، استیل آذین نشود

 او که خود را سرمایه‌گذار می‌داند، نه سرمایه‌دار با آوردن جان توشاک به عنوان مربی در بیانیه‌ای اعلام کرده؛ «با یاری خداوند متعال و با عزمی راسخ برای صنعت فوتبال برنامه‌ریزی کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت خواهیم داشت تا باشگاه بتواند در لیگ برتر ایران و آسیا حرف اول را بزند و به این منظور قهرمانی در لیگ برتر و حضور در چهار تیم برتر آسیا از اهداف اولیه ما خواهد بود.»

البته مالک جدید باشگاه تراکتورسازی در همین ابتدای کار شرایط را برای خود پیچیده کرده و با بلندپروازی‌های خود عملاً حرکت حسین هدایتی در استیل آذین را تکرار می‌کند. در سال 1389 استیل آذین با حمید استیلی به عنوان پنجمی دست یافت و همین امر سبب گردید تا حسین هدایتی به فکر تقویت تیم و کسب سهمیه آسیایی بیفتد. این تفکر باعث شد استیل آذین تعداد بسیار زیادی از ستارگان ایران را جذب تیم خود کند، اما به خاطر ضعف در مدیریت و عدم هماهنگی کادرفنی و بازیکنان تیم نتایج دور از انتظاری گرفت و در نهایت در اوج ناباوری به مقام آخر دست یافته و دوباره به لیگ آزادگان سقوط کرد.

* عابر بانک دوم فوتبال

مالک تراکتورسازی که به عابر بانک دوم فوتبال ایران معروف شده به تازگی پیشنهاد عجیب قرارداد 3 ساله و هر سال 500 هزار دلار را به سرور جپاروف هافبک 36 ساله استقلال داده است. کدام عقل سلیمی می‌گوید برای یک بازیکن 36 ساله قرارداد 3 ساله پیشنهاد کنید. 

شاید این سرمایه‌گذاری متمول نمی‌داند، با چنین پولی می‌تواند یک بازیکن جوان و خوب خارجی بیاورید و یا چند جوان آینده‌دار را جذب کند. 

شاید نمی‌داند چرا استقلال با این بازیکن قرارداد نبسته است؟ چون پیشنهاد «آبی‌پوشان» قرارداد یک ساله بوده نه 3 ساله. در این میان شاید بتوان به جرات گفت تراکتورسازی یکی از ضعیف‌ترین عملکردهای خود را در نقل و انتقالات 7 - 8 سال اخیر داشته است.

مهدی کیانی، محمد ایرانپوریان، محمد ابراهیمی، محمد نادری، هادی محمدی و ... که جزو ستون‌های این تیم در سال‌های اخیر بودند از تراکتورسازی جدا شدند و در مقابل بازیکنانی به این تیم پیوسته مهره‌هایی بودند که فوتبال‌شان رو به پایان بوده و یا اینکه مشتری بین سایر باشگاه‌ها نداشتند. 

محمد طیبی 31 ساله که نیم فصل گذشته بعد از تجربه ناموفق از قطر به پارس جنوبی بازگشت و در این تیم هم نتوانست عملکرد چندان خوبی داشته باشد و تنها 6 بازی برای پارس جنوبی انجام داد. محمد اهل‌شاخه که در پایان لیگ شانزدهم رباط صلیبی پاره کرده بود و تقریباً کل فصل قبل را از روی سکوها به تماشای بازی‌های فولاد نشست.

آنتونی استوکس و هری فورستر مهاجمان ایرلندی و انگلیسی خریدهای خارجی این تیم هستند که در اقدامی بسیار غیرحرفه‌ای «استوکس» در کانال تلگرام باشگاه تراکتور به عنوان آقای گل لیگ اسکاتلند در فصل 14-2013 معرفی شده در حالیکه این بازیکن هیچ وقت در لیگ اسکاتلند نتوانسته بود عنوان آقای گلی را کسب کند. او آن فصل 20 گل برای سلتیک زد و آقای گل فصل 14-2013 لیگ اسکاتلند کریس آرن کومونز از سلتیک 27 گله بود. استوکس بعد از آن دیگر درخشش قبل را نداشته و طی 6 سال گذشته تنها 20 گل در چهار تیمی که برای‌شان توپ زد، به ثمر رساند.

* تفاوت مدیریت سرمایه دار و سرمایه‌گذار

اگر وضعیت اداره باشگاه‌های بزرگ را بررسی کنیم تا تفاوت‌های مدیریتی و نگرش و راهبردی آنها را با شیوه آشفته اداره باشگاه‌های‌مان را بسنجیم به مقیاس‌های قابل اتکایی دست پیدا نمی‌کنیم. 

بین سال‌های 2003 تا 2008 تعدادی از باشگاه‌های انگلیسی تحت مالکیت سرمایه‌گذاران خصوصی خارجی قرار گرفتند. بدون تردید یک توجیه همه‌پسند درباره این مالکیت‌ها، باشگاه با سرمایه‌گذاری‌های کلان خصوصی قادر باشد به گونه‌ای اثربخش در بازار بین‌المللی جذب بازیکن کند. بر اساس این استدلال، یک باشگاه باید سهامی خاص باشد تا بتواند سرمایه‌گذار‌های جدید را جذب نماید.

برخلاف لیگ برتر انگلیس، در لالیگا دو باشگاه بزرگ رئال مادرید و بارسلونا، تحت مالکیت اعضایشان بوده و سهامی خاص نیستند، اما به لحاظ درآمد، در بالاترین سطح قرار دارند. آنها چگونه می‌توانند با این شیوه همچنان در صحنه رقابت‌های ورزشی و اقتصادی باقی بمانند؟! باشگاه بارسلونا بیش از 162 هزار عضو یا شریک دارد که 17% آنها خارجی هستند. این اعضا سالانه مبلغی را به باشگاه می‌پردازند که به آنها حق انتخاب هیأت مدیره و به تبع آن رئیس باشگاه را می‌دهد. پس شرکا به واقع می‌توانستند باشگاه را اداره کنند. در دوران ریاست جوزپ لوییس نونز مدل عضویت به انحراف کشیده و پایه‌های مردم‌سالاری در باشگاه لرزان شد، اما با روی کار آمدن خوان لاپورتا باشگاه جان گرفت.

در سال 1978پیش از آغاز جنگ‌های داخلی اسپانیا، جوزپ نونز با انتخاب اعضای باشگاه به ریاست بارسلونا رسید. «نونز» رئیس یک کسب و کار خانوادگی با نام «نونز ناوارو» بود که بزرگترین شرکت ساخت و ساز در کاتالونیا محسوب می‌شد. او پیشینه و افکار خود را باشگاه آورد و هدف اولیه‌اش سودآورتر کردن باشگاه بود. «نونز» عضوی از طبقه متوسط «کاتالان» که بیشترین اعضای باشگاه از آن طبقه بودند، نبود. او بر تفاوتش با ایده‌آل‌ها و سبک‌های قدیمی مدیریت تأکید می‌کرد و از ابتدای حضورش اعلام کرد که می‌خواهد از باشگاه سیاست‌زدایی کند.

معنای سیاست‌زدایی از باشگاه در واقع، کاتالا‌ن‌زدایی از باشگاه بود. این کار او مطلوب کسانی بود که دوست داشتند ببینند یک انجمن ملی به گذشته خود بی‌تفاوت می‌شود و توان مالی خود را برای تأثیرگذاری بر ساختار سیاست ملی از دست می‌دهد. با این حال، در طول 22 سال زمامداری، «نونز» با کاستن حق اعضای باشگاه و به تحلیلی بردن مردم‌سالاری اعضا در باشگاه، مدل مالکیت باشگاه تضعیف کرد. این تضعیف هویت کاتالانی، همچنین تحلیل بردن اصول دموکراتیک باشگاه، عاملی شد تا خوان لاپورتا که وکیل و یک وطن‌پرست کاتالانی بود پایه‌های مقاومت در برابر «نونز» را شکل دهد.

* چرا بارسلونا به اوج رسید

خوان لاپورتا یک استراتژی تجاری را برای جهانی شدن برند بارسا طراحی کرد. نخستین تصمیم او انتصاب مدیران حرفه‌ای برای مناصب اجرایی کلیدی باشگاه بود. این افراد از بیرون صنعت فوتبال انتخاب شدند تا باشگاه بتواند از تجربه کارآفرینانه و تجاری آنها بهره ببرد. البته همه این افراد طرفداران بارسلونا و متخصصانی سرآمد در حوزه خود بودند. «لاپورتا» همچنین تصمیم گرفت هیأت مدیره باشگاه را اگر چه نه تنها پولی دریافت نمی‌کردند بلکه باید یک ضمانت 5/2 میلیون یورویی می‌دادند تا سوءمدیریت نداشته باشند را در مدیریت و عملیات هر روزه باشگاه دخالت دهد تا نقش آنها فقط تعیین جهت استراتژیک باشگاه نباشد. این کار با توجه به چالشی بزرگ، مدیریت تغییر که باشگاه با آن مواجه شده بود، یک تمهید استثنایی به حساب می‌آمد. 

خوان لاپورتا با انتصاب فرانک رایکارد هلندی و استخدام چند بازیکن مانند؛ ساموئل اتوئو، رونالدینیو، دکو و … پای ستاره‌ها را به باشگاه باز کرد. «رایکارد» بازیکنان جوانی را از آکادمی فوتبال این باشگاه «لاماسیا» به تیم اضافه کرد و ترکیبی از جوانی و تجربه را در تیم به وجود آورد. بارسلونا برخلاف استراتژی «کهکشانی‌»های رئال مادرید، بیشتر به توازن تیم فکر می‌کرد. استراتژی «لاپورتا» نشان داد که تکیه صرف به بازارپسند بودن ستاره‌های تیم می‌تواند سبب بی‌ثباتی تیم در اثر نقل و انتقالات سریع شود. برای مثال، یک بازیکن می‌تواند با رفتارهای غیراخلاقی، پیوستن به تیم رقیب یا مصدومیت طولانی ‌مدت سبب آسیب دیدن برند باشگاه شود. 

بارسلونا در پایان ژوئن 2008 در پنجمین سال مدیریت خوان لاپورتا بیش از 162 هزار عضو داشت که 17 درصد آنها خارجی بودند، حق عضویت بزرگسالان در آن سال تقریباً 175 یورو در سال بود. این پرداخت اعضا را واجد شرایط می‌کرد تا هر چهار سال یک بار برای انتخاب رئیس رای بدهند. اعضا همچنین می‌توانند در چند موضوع دیگر هم رأی بدهند. برای مثال، در سال 2003 اعضا رأی دادند که پیراهن تیم برای اولین بار حامی داشته باشد. همچنین، بارسلونا توسط شورای نمایندگان متشکل از 3000 عضو که به صورت تصادفی توسط کامپیوتر، اعضای هیأت مدیره، رؤسای سابق باشگاه، اعضای کمیته انضباطی، اعضای کمیته اقتصادی و 25 عضو که توسط هیأت مدیره انتخاب می‌شوند، مدیریت می‌شود.

با روی کار آمدن خوان لاپورتا و هیأت مدیره او که بر چهار استراتژی کلیدی تأکید داشت باشگاه جان گرفت و به اهداف مورد نظر خود رسید؛نخست، اولویت دهی به کسب نتایج بهتر ورزشی که بارسا در سال‌های 2005 و 2006 در لالیگا و در سال‌های 2006 و 2009 در لیگ قهرمانان اروپا به قهرمانی دست یافت. دوم، بهبود مردم‌سالاری اعضا و شفافیت در حاکمیت باشگاه. سوم، کسب درآمد بیشتر از فعالیت‌های خارج از زمین که بین سال‌های 2003 تا 2008، گردش مالی باشگاه از 123میلیون یورو به 308 میلیون یورو رسید و چهارم، هم راستا کردن کسب درآمد با ایفای نقش مسئولیت اجتماعی.


کپی لینک کوتاه خبر: https://fartakvarzeshi.com/d/48bydl

اخبار مرتبط



آخرین اخبار


توشاک به زنوزی؛ من را کجا آورده اید؟