اخباری که نه میتوان منکرش شد و نه میتوان ثابتش کرد! در تازهترین نمونه این باندبازیها، گفته میشود باندی در استقلال قصد خراب کردن مجتبی جباری را دارد، یکی از مدیران پرسپولیس میخواهد باند طارمی و مسلمان را متلاشی کند و در تیم ملی باتجربهها علیه جوانترها یک باند شدهاند و به همین دلیل هیچ یک از بازیکنان باتجربه تیم ملی در دعوای سردار آزمون و امیر تتلو از این ملیپوش حمایت نکردند.
در مورد استقلال، مدیران این باشگاه با قاطعیت شایعات را رد میکنند. آنها میگویند دلیلی برای دشمنی با مجتبی وجود ندارد. جباری آن سالها هم که در استقلال بود، هیچ گروه و دستهای نداشت و الان هم دنبال راه انداختن باند نیست و طبیعتاً دیگران هم با او دشمنی ندارند.
البته در استقلال این اختلافهای گروهی سابقه دارد. همین چند سال پیش بود که بازیکنان استقلال دو دسته شده بودند، یک دسته در حمایت از رحمتی و گروه مقابل همراه جواد نکونام اما در حال حاضر به نظر میرسد باید به حرف مدیران باشگاه اعتماد کرد.
در پرسپولیس هم باور این که مسلمان و طارمی باندی داشته باشند، دور از ذهن است. اگرچه شوخیهای این دو بازیکن و جمع شدن جوانترهای تیم دور مهدی و محسن، باعث شده برخی بزرگترها از دست آنها شاکی باشند اما نمیتوان این ماجرا را باندبازی تلقی کرد. باندبازی در پرسپولیس وقتی رواج داشت که دو پادشاه در یک اقلیم نمیگنجیدند! همان زمان که برخی پرسپولیسیها قبل از خواب در اتاق یکی از بزرگان تیم جمع میشدند و نماینده به اتاق سرمربی میفرستادند که اگر فلانی در ترکیب باشد، ما نیستیم. الان فضای پرسپولیس آرام است و البته خطر دودستگی با توجه به چپچپ نگاه کردن بعضیها به جوانترها وجود دارد.
اما تیم ملی با وجود آن که اسم ملی را روی خود دارد، از گذشته تا هنوز بعضاً درگیر این داستانها بوده است. قدیمیها خوب یادشان است چه حرفی زندهیاد پرویز دهداری را به هم ریخت و باعث شد او برای کنار گذاشتن اعتصابیون مصممتر شود. میگویند دستیار دهداری با گوش خود شنید یکی از ستارههای تهرانی تیم ملی در رختکن به همبازیاش گفته «ببخشید که در آن صحنه به تو پاس ندادم، یک لحظه فکر کردم فلانی است و چون قرار بود هیچکس به او پاس ندهد، رویم را برگرداندم و بعد فهمیدم تو بودی!» این حرف به گوش دهداری رسید و پرویزخان را تشویق کرد به باندبازیها پایان بدهد.
البته در دوره سرمربیگری جلال طالبی در تیم ملی، بار دیگر همین داستانها تکرار شد و باز هم بازیکنان تیم ملی چند گروه شدند. اوج این چنددستگیها هم جام جهانی 2006 آلمان بود که بعضیها با قرار قبلی به علی دایی پاس نمیدادند. آرام آرام این چنددستگیها کمرنگ شد و سرانجام در زمان سرمربیگری افشین قطبی بود که تمام ملیپوشان علیه سرمربی تیم یک باند شدند! ملیپوشانی که معتقد بودند یک نفر فقط به این دلیل که با واژهها بازی میکند، سرمربی تیم ملی شده است!
با آمدن کارلوس کیروش، بساط باندبازی برچیده شد. مرد پرتغالی تجمع بیشتر از یک نفر (!) را هم کنترل میکرد و کمکم همه حساب کار دستشان آمد که اگر دست از پا خطا کنند، دیگر امکان ندارد به اردوی تیم ملی دعوت شوند.
حالا اما شایعه شده در تیم ملی میان جوانترهایی مثل سردار، جهانبخش، طارمی، سعید عزت، محمدی و... که سن و سال چندانی ندارند و باتجربهها، شکاف ایجاد شده است و آنها اصلاً مایل نیستند پشت جوانها دربیایند اما یکی از ملیپوشان شاغل در اروپا این شایعه را رد میکند و میگوید: «اسمش را نمیشود باند گذاشت. شاید رفیقبازی گزینه مناسبتری باشد. به هر حال بعضیها با هم بیشتر رفیق هستند و شاید از بیرون اینگونه به نظر برسد که یک باند شدهاند. این رفیقبازی در تیمهای باشگاهی هم هست و چیز عجیبی نیست. در مورد ماجرای سردار آزمون هم چون موضوع خیلی بچگانه بود، ما ورود نکردیم. حرفهای یک خواننده زیرزمینی که نباید مهم تلقی شود.»
نهایت آرزوی ما هم این است که باندی در تیم ملی نباشد. البته اگر هم باشد، کارلوس یک روزه تارومارش میکند.