عبدالله غلامی؛ سال۹۴ بود که حال و هوای فوتبال با اهدای یک امتیاز لیگ دسته دومی بار دیگر به میان پرشورترین عاشقان فوتبال غرب کشور بازگشت،فارغ از آنکه آن سال از آن امتیاز هدیه ای چه استفاده های سیاسی و انتخاباتی نشد،اما سردار و فوتبال خیلی زود دوباره به اصلی ترین و یا شاید تنها دلخوشی و سرگرمی جوانان بوکان و منتطقه تبدیل شد.
اما از همان روزهای اول سردار تنهایی و بی کسی را تجربه کرد و هیچگاه آن تیم دلخواه هواداران نبود،تمرینات پیش فصل در کارنبود،در روزهای منتهی به آغاز مسابقات تکلیف تیم و کادر را مشخص میکردند،خلاصه سردار یا پول نداشت،یا سرمربی و یا حامی و مدیر و دلسوز واقعی.
اما پس از۴فصل پر فراز و نشیب گویا داستان امسال سردار با سالهای قبل متفاوت است و عروسی به کوچه ی سرداریها رسیده است،قبل از پایان رسمی فصل سرداریها مدیر،اسپانسر و کادرفنی فصل بعد را شناختند و رسما وارد فصل نقل و انتقالات شدند،همان چیزی که هواداران واقعی این چند سال آرزوی آن را داشتند،همین موجب شادی و خوشحالی غیر قابل وصف آنان طی چند هفته گذشته و پیگیری مستمر اخبار و رویدادهای سردار شده است.اما طبق شواهد موجود و ادعاهای تیم مدیریتی سردار بعضیها این روزها از خوشحالی هواداران سردار لذت نمیبرند و در شادی آنان سهیم نیستند،و این تیم سردار زیاد برای آنان خوشایند نیست.
کسانی که طی سالهای گذشته سردار را همیشه خانه خود میدانند و معتقدند که کسی غیر از آنان دلسوز،حامی و مدیر سردار نیست و تیم همیشه باید با حضور آنان پیش برود و در اختیار آنان و دوستانشان باشد.افرادی که اتفاقا نتیجه حضور و مدیریت آنان در طول۴فصل گذشته به وضوح قابل مشاهده بوده و چیزی غیر از بدهیهای چند صد میلیونی پایان فصل،از هم پاشیدگیهای وسط فصل،جنگ برای فرار از سقوط چیزی در کارنامه خود برای دفاع ندارند.
اما این کارنامه غیرقابل دفاع بومیها باعث نشده است که بیخیال جایگاه و منفعت خود از سردار شوند و آنان که این فصل گویا با حضور مدیریت جدید سردار که اتفاقا این روزها بشدت مورد حمایت هواداران سردار قرار گرفته اند،جایگاهی برای خود در سردار متصور نیستند به کمک دوستان خود در خارج از بوکان که اتفاقا آنان نیز جز ادعا حرفی برای گفتن در کارنامه خود ندارند به صحنه بازگشته و این بار بر طبل بومی گرایی برای سردار می کوبند.
اما آنان قبل هر ادعا و حرفی بهتر است جهت تنویر افکار عمومی به چند سوال زیر بصورت شفاف و واضح پاسخ دهند؛
آیا آنان که این بار با داستان بومیگرایی برای سردار وارد گود شدهاند میتوانند در منطقه یک تیم کاملا بومی در حد لیگ دسته دوم کشور آماده کنند؟
زمانی که صاحب اختیار و نفوذ بودند چند درصد سردار را بومیها تشکیل میدادند غیر چند بازیکن انگشت شمار؟
شخصی که حال با وجود آنکه سردار مدیر و اعضای خود را شناخته است،آمده و دایه مهربانتر از مادر شده است و ادعای دلسوزی دارد چه کارنامهای دارد؟
آیا سروران گرانقدر و هواداران سردار جز کلی بدهی،دعوا با اسپانسر تیم در حضور هواداران در فضای مجازی،و نهایتا فاکتور خرید پوشاک بچه،ژیلت پنج تیغ برای منزل شخصی به حساب تیم فوتبال سردار خاطرهای دیگر از مدعی این روزهای سردار در ذهن دارند؟
شخصی که تا این اندازه حامی بومی گرایی است،قدرت مدیریت و توانمندی دارد چرا به کمک فوتبال دیار خود بازنمیگردد؟
آیا اصلا با توجه به مدیریت فاجعه بار گذشته در فوتبال شهر خود از قبیل سقوط به لیگ پائین تر،بدهیهای کلان حتی به رستورانها و رانندگان اتوبوس قادر به بازگشت فوتبال شهر خود خواهد بود؟یا سادهتر بگویم قبول خواهند کرد بازگردد؟تا سرداریها باردیگر ایشان را در میان خود جای دهند؟
در پایان ضمن آنکه لازم است اشاره کنیم این یادداشت در حمایت از شخص و گروه خاصی نبوده و تنها در جهت روشنگری افکار عمومی نگارش شده است،باید ابراز امیدواری کرد مدعیان دلسوزی و پدرخواندگی سردار بزرگ بجای آنکه با سنگ اندازی در پی جایگاه خود در تیم برآیند با کمک به تیم مدیریت جدید و رفع موانع موجود و یا حداقل سکوت خود بزرگی را تمام و کمال در حق سردار بجا آورده و در کنار هواداران سردار از روزهای خوب سردار لذت ببرند،زیرا جایگاه واقعی آنان بعنوان بزرگ و پیشکسوت سردار همیشه در میان همگان محفوظ است.