1. آن عدد صفر و آن پول صرف شده...
آنفیلدیها در صدر جدول هستند؛ چه زیبا؛ آنها طی سه دیدار هفت بار توپها را روانه دروازهها کردند؛ چه رویایی و البته پیشبینی شده بود؛ آنها طی سه دیدار گلی را دریافت نکردهاند!! مگر میشود؛ مگر میتوان؛ آری میشود زیرا آنها آلیسون را به خدمت گرفتهاند..
بیستوپنج ساله است و از رم راهی لیورپول شده. قیمتش کمی چشمها را گرد کرده بود؛ اما در طول چند فصل اخیر قیمت دروازبانها بیانگر این است که به نگهبانان تکیه شده است و اهمیت آنها بیش از قبل برای مربیان مهمتر شده...
او امده و در کنار فندایک سنگرهای کاغذی را به سنگی تبدیل کردهاند؛ قیمتش 68میلیون بوده و خاطرهارا آسوده کرده است..
2. از برایانکلاف تا کلوپ....
برایان افسانهای را در یاد دارید؟ همانی که در سال 1977 برای به خدمت گرفتن پیترشیلتون 270هزار پوند خرج کرد. مو برتن هیئت مدیره سیخ شده بود؛ نه باور کردنی نبود؛ خیر هرگز/ آن ها عقیده داشتند که اگر تیم خوب سازماندهی باشد؛ نیازی به چنین خریدی نیست. آنها اعتقاد داشتند که دروازبان 85 دقیقه بیکار است و چنین پولی را هدر دادند. اما همه چی بر خلاف افکار آنها پیش رفت. قانع شدند و برایان را ستایش کردند.
آن فصل با جان میدلتون درونِ دروازه در 5 بازیِ اول 6 گل خورد. اما وقتی شیلتون آمد در 14 بازی 6 گل را دریافت کرد. کلاف اعتقاد داشت حضورِ شیلتون بود که باعث شد فارست قهرمان انگلیس شود. او بعدها به دانکن همیلتون گفت: «وقتی شیلتون تویِ گل بود اعتماد به نفسِ کل تیم بالاتر میرفت... مدافعین احساسِ امنیتِ بیشتری میکردند و مهاجمین میدانستند اگر گل بزنند، امکانِ اینکه تیمِ مقابل شانسِ جبران را نداشته باشد خیلی بیشتر است.»
حال کلوپ پاسخ آن انتقادهارا داده چ این سه بازی بیانگر خواهد بود. اگرچه بسیاری از خردهگیران میگویند این سه بازی و تیمها آنقدر هم قدرت نداشتند؛ به هرحال برایتون یکی از آنها و مردان هاتن همانی هستند که سه بار دروازه شیاطینسرخ را گشودند. حتی وستهم که یک بار مقابل آرسنال موفق به گلزنی شد..
3. کاریوس و کابوس آن شب ترسناک..
اگر آن شب آلیسون درون قفستوری بود؛ شاید نتیجه طوری دگر رقم میخورد؛ تاریخ چیزدیگری را در خود ثبت میکرد. اما کاریوس بود و یک فاجعه؛ خیلیتلخ و شاید غیر قابل بخشش.
ادواردو گالئانو فقید دروازبانها را چنین توصیف کرده است...
"تنهاست، محکوم است که بازی را از فاصله دور تماشا کند. هرگز گل را ترک نمیکند،یگانه همراهش سه تیرک است. او چشم انتظار اعدام به دست جوخه آتش میایستد. معمولا مثل داور سیاه میپوشد. اما مجبور نیست مثل کلاغ لباس بپوشد و می تواند تنهایی اش را با خیال های رنگانگ پر کند. او گل نمیزند، آن جاست برای اینکه مانع شود که گل بزنند. گل جشن فوتبال است. گلزن چراغ لذت روشن میکند و دروازه بان چون جل پاره ی خیس، خاموش اش می کند. بر پشت او شماره یک نقش شده است. اول کسی که باید به او بپردازند؟ نه، اول کسی که باید تقاص بدهد. همیشه تقصیر نگهبان است. دروازهبان، تنها با یک اشتباه میتواند بازی را تباه کند یا مقام قهرمانی را از دست بدهد و طرفداران، ناگهان همه پیروزی های او را فراموش میکنند و به ننگ ابدی محکومش. لعنت تا پایان زندگی دنبال اش خواهد بود.
قسمتی از نامه خداحافظی کاریوس اشک را جاری میکند..
از هواداران لیورپول که تا امروز پشیتابان من بودند تشکر میکنم. شما واقعا هیچگاه نگذاشتید من تنها قدم بزنم."