استقبال از کارلوس کیروش در بوگاتا دیسی هیچ تفاوتی با نخستین ورودش به تهران نداشت؛ خبرنگاران و عکاسان کلمبیایی برای گرفتن چند ثانیه مصاحبه از سر و کول هم بالا رفتند. ذوقزدگی کلمبیاییها که در گذشته کارلوس بیلاردو و خوزه پکرمن آرژانتینی را روی نیمکت خود تجربه کردند، به خوبی نشان داد که پروژه آنها برای جذب یک مربی بزرگ، به نتیجه رسیده؛ آنها قهرمانی کوپا آمهریکا میخواهند و برای این هدف، سراغ یکی از بهترین مربیان دنیا آمدند. کیروش برای آنها دست کمی از بیلاردو و از آن مهمتر، خوزه پکرمن ندارد؛ به همین دلیل از انتخاب خود سرمست و شادمانند.
حالا به فوتبال ایران برگردیم، جایی که همواره بعد از اتمام کار یک مربی، بیکار ماندن و نداشتن پیشنهاد کاری دندانگیر به سوژه اصلی منتقدان تبدیل میشود. بدون اغراق، تمام مربیان داخلی و خارجی تیمملی ایران، با برچسب بازنده و شکست خورده از تیمملی جدا شدند اما سرنوشت در ادامه چگونه رقم خورد؟ اغلب مربیان بازنده و شکست خودره در تیمملی -چه داخلی و چه خارجی- تا مدتها بدون تیم، خانهنشین بودند یا اگر بعد چند ماه مشغول به کار شدند، با تیمها کوچک به دایره مربیگری بازگشتند. مربیان بازنده و شکست خورده ما -چه داخلی و خارجی، چه نامدار و بزرگ شبیه ایوویچ و بلاژویچ و چه نسبتا موفق مانند برانکو- هیچگاه پیشنهاد بزرگی به دستشان نرسید. کار در لیگ کرواسی و یا مدتی کوتاه در عربستان و چین؛ این مهمترین اتفاقات مربیان قبلی ایران بود.
اما کارلوس کیروش در این زمینه هم با تمام مربیان قبلی فرق داشت. شاید موضوع پیشنهاد از تیممای آفریقای جنوبی، ازبکستان، ژاپن، استرالیا این اواخر از نظر منتقدان کیروش، تنها داغ نگه داشتن بازار کار برای کیروش بود تا بتواند از ایران دستمزد بالاتری طلب کند. انتخاب کلمبیا بلافاصله پس از وداع با ایران یک اتفاق بزرگ برای ما بود: «فالکائو، خامس رودریگز، جان کوارادو، کارلوس باکا، اوسپینا، یری مینا و... که از تیمهایی نظیر رئال، یووه، چلسی و دیگر تیمهای بزرگ اروپایی میآیند، باید زیر دست مردی کار کنند که آموزشها و متد تمرینیاش اگر نگویی در سطح باشگاههای بزرگ دنیا نیست، کمتر و پایینتر آنها هم نیست.» این را فدراسیون کلمبیا که سابقه کار با پکرمن را داشته، خیلی خوب درک میکند.
حضور کارلوس کیروش در کلمبیا شاید به احساسی نوستالژیک در ما تبدیل شود که با دیدن بازیهای کلمبیا افسوس از دست رفتن مردی را بخوریم که در احیای او ما بیشترین سهم را داشتیم و با استعدادهایمان کیروش را به جمع مربیان طراز یک دنیا برگرداندیم. ۸ سال پیش، وقتی کیروش به ایران آمد، یک مربی بزرگ و رزومه دار بود که به دلیل بد اقبالی یا اشتباهاتش از فهرست مربیان درجه یک دنیا بیرون رانده شده بود اما در ایران ۸ سال فرصت پیدا کرد تا خودش را احیا کند و به سطح اول برساند.
در این مسیر، فوتبال ایران و کیروش هر دو منتفع شدند و منافع مشترکی داشتنتد که پیوندی ناگسستنی میان این دو تا لحظه آخر برقرار بود. در ماجرای جدایی کارلوس از تیمملی ایران، این کیروش بود که منتفع شد و خسارتهای پایان همکاری از همان روزی که رفت، هر روز برایمان بیشتر و بیشتر میشود. اما یکی از بزرگترین دستاوردهای ما این است که با مردی قطع همکاری کردیم که گزینه اصلی تیم پرستاره کلمبیاست. این ماجرا دقیقتر تفاوت کیروش و مربیان قبلی را آشکار میکند. مربیان قبلی همگی خانهنشینی یا کار در باشگاههای کوچک را تجربه کردند اما کی روش با هدفی بزرگ به تیمی بزرگتر رفت تا شاید آنجا خودش را بالاتر بکشد و با موفقیت در کلمبیا، خودش را از دایره درجه یکها خارج و به فهرستی باز گردد که قبلا تجربه کرده بود: مربیگری در یک باشگاه بزرگ در لیگی بزرگ!
کیروش ۸ سال در ایران کار کرد اما ظاهرا خیلیها متوجه تفاوت او با دیگران نشدند؛ شاید کلمبیا و نتایج آینده این تیم، خیلی ملموس و آشکارا، بدون آنکه نیازی به نظرات کارشناسان باشد، دوباره نشان دهد که او مردی از جنس گواردیولا، مورینیو، پوچتینو، سیمئونه، ونگر، کلوب و... است و میتواند لکههای سیاهی را که در گذشته کارنامهاش را خراب کرده بود، پاک کند و به دنیا نشان دهد که ماجرای رئال مادرید یک استثنا و اتفاقی نادر در کارنامه او بوده.
کیروش در شرایطی با ایران وداع کرد که اگر دربارهاش نگوییم شکست خورده، یک مربی برنده هم نبود اما استقبال کلمبیا از او نشان میدهد که آنها این مربی را قبول دارند و خوب میشناسند که او را جانشین مرد بزرگی به نام پکرمن کردهاند.