حالا فکرش را بکنید که درخواستی به دستشان برسد، میخواهند چه کنند؟ به کریمی بگویند مخالفیم؟چمدانش را بردارد و برگردد تهران، میخواهند چه کنند؟ جایگزینی دارند که بیاید و تیم را دست بگیرد؟ خود کریمی میخواهد چه کند؟ دلسرد شود؟ بعد از آن همه خرید در فصل نقلوانتقالات بدون نتیجه گرفتن تیم را تحویل بدهد؟
علی دایی گلایه میکند که تیمی مثل سایپا پولی برای باشگاهش ندارد و بعد هم میگوید دو میلیارد از این پولهای فروش ماشین را بدهند به ما! عدهای سوال میکنند که چرا سایپا باید چنین کند و عدهای هم سوال میکنند چرا نباید؟ برخلاف همه صحبتهای مطرحشده، باشگاهداری برای خودروسازان سود و توجیه اقتصادی دارد، چراکه هزینههای ورزش آنها از مالیاتشان کسر میشود و درنتیجه این هزینهها را صرف تبلیغات میکنند. درست که تیمهای صنعتی عمدتا بدون تماشاگرند، عمدتا بنگاههایی با بدهیهای کلان هستند و رواست هزینه تیمداری خود را صرف امور رفاهی کارگران خود کنند یا دستکم به ورزش کارگری بپردازند، نه به ورزش حرفهای اما کار خودشان را میکنند. دودوتا چهارتای آنها با دودوتا چهارتای من و شما فرق دارد. من و شما از خودمان میپرسیم چرا سایپا جای تیمداری نمیرود با یکچندم این قیمت اسپانسر تیمی مثل سپیدرود شود؟ چرا نمیرود اسپانسر نساجی شود؟ جواب این چراها را هیچوقت نخواهید یافت.
استقلال خوزستان لنگ اسپانسر است. پارسجنوبی جم اعتصاب را تجربه کرده، سایپا و استقلال و پرسپولیس هم اعتصاب داشتهاند، پدیده هم داشته. بسیار بامزه است که لیگی داریم که همه در آن ورشکسته هستند. هیچ تیمی در این لیگ سود مالی نمیبرد. حتی پرسپولیس که تا فینال آسیا رسیده و میلیاردها تومان پاداش مالی گرفته، پول ندارد بدهی بازیکنان را پرداخت کند. بقیه تیمها هم مشکل دارند. تراکتور و سپاهان هم که ظاهرا به کوه دلگرمند هم روزی کم خواهند آورد. بقیه لیگ، لیگ ورشکستگانی است که هر سال بدهی خود را افزایش میدهند. حتی قیمت تیمداری خود را کم نمیکنند؛ هر سال گرانتر و گرانتر میشوند.
لیگ برتری داریم که از بالا تا پایینش اوضاع خوشی ندارند. مجموع درآمدهای این باشگاهها بسیار کمتر از فروش بلیت یا فروش حق پخش یا هر درآمد دیگری است و با این همه اصرار دارند با بازیکنان و مربیان خود قراردادهایی بسیار کلان ببندند که از پس پرداختش برنمیآیند. سوال اینجاست که چرا؟ جوابش را میدانیم اما نوشتنش آدم را وارد مکافاتی میکند که بهتر است از آن صرفنظر کنیم. خودتان جواب را میدانید، نه؟
نویسنده: سعید قرائی