۱- سوت پایان را که زدند، «صبا» دیگر در لیگ برتر نبود. بعد از مدتها تلاش برای رسیدن به یک هویت مشخص در لیگ برتر، سرانجام سقوط کرد. از وقتی صباباتری با سردار شهریاری (معاون فعلی صدا و سیما) و علی دایی به لیگ قهرمانان آسیا میرفتند، تا روزی که این تیم به قم رفت تا تبدیل شود به صبای شهر بدونِ تماشاگر، روزگار زیادی نگذشته است. صبا تیمی بود که با تموّل و تمکّن مالی بالایش شناخته میشد. تیمی از مجموعه وزارت دفاع، که اسمهای بزرگی را در خود جمع کرد. تیمی که حالا به لیگ دسته اول سقوط کرده است.
۲- از جمع تیمهایی که در زمان ریاستجمهوری محمود احمدینژاد از تهران جدا شدند و به شهرستانها انتقال یافتند، صبا آخرین بازمانده بود. «هما» که رفت و دیگر بازنگشت و حتی نمیدانیم بر سر آن تیمی که سهمیه هما را خرید، چه آمد؟ «پاس» را که فرستادند به همدان تا قطب جدیدی از فوتبال را بسازد و حالا این قطبچه جدید، تبدیل شد به یک تیم دستهدومی، شکستخورده، تا خرخره بدهکار و بدون صاحب و پشتوانه و در حقیقت بدون هیچچیز دیگری! «برق تهران» منحل شد و سهمیهاش را فروختند و باز هم کسی یادش نیست که به کجا و به کدام شهر و اصلاً سرنوشت آن سهمیه چه شد؟ «نفت تهران» را هم اگر عادل فردوسیپور در برنامه نود جیغ و داد نمیکرد، الان داده بودند به اراک یا شهری دیگر، و آن تیم هم حالا در لیگ یک یا لیگ دسته دوم برای خودش میپوسید.
همین صبا مانده بود که فاتحه این را هم خواندند و خرمایش را خوردند. باید باور کنیم قم، یکی از ثروتمندترین شهرها و استانهای کشور، باید تیمش را با لباس گدایی به لیگ بفرستد؟ باید باور کنیم که در قم، شهری که این همه سرپل سیاسی و مذهبی و اقتصادیِ شریانهای کشور از آن میگذرند، هیچ شیر پاک خوردهای پیدا نمیشد که بتواند سالی چهار یا پنج میلیارد تومان بودجه ثابت برای این تیم پیدا کند؟ نه! قم تیم فوتبال نمیخواست. قم به تیم فوتبال نیاز نداشت که آنچه را رایگان بهدست آورد، به همین راحتی از دست داد.
۳- صبا در سالهای اخیر، تیم سادهای بود که در لیگ حرفی برای گفتن نداشت. تیمی که حدّ آرزوهایش را در ماندن در لیگ خلاصه میکرد و آن وسطهای جدول، برای خودش چرخ میزد. تیمی که نه بودجهای داشت که به مددش دل به سهمیه آسیایی ببندد، و نه میدانی بود برای ساختن جوانها. صبا با آنهمه سابقه در لیگ، و این بیپولی، دستکم میتوانست تیمی باشد که جوانها را جذب کند و به مدد آنها در جدول برای خود ماندگاری کسب کند. همان جوانهایی که استقلال را نایبقهرمان لیگ کردند، میتوانستند در تیمی مثل صبا هم برای خود یکّهتازی کنند. این صبا بود که جوانها را نمیخواست، مربیان جوانگرا را راه نمیداد و میخواست به انتخابهای غلط دلخوش باشد.
۴- صمد مرفاوی و نتایج ناامیدکنندهاش در ابتدای فصل را به خاطر بسپارید. نیمفصل افتضاح را پشت سر گذاشت؛ تیمش را بد بسته بود. شرایط مالی، بدتر از آن بود که تیم امیدی داشته باشد. اتفاقی رخ نداد. تیم، نیمفصل را برای سقوط طی کرد. کسی پول اخراجکردن مرفاوی و جایگزینکردن یک مربی را نداشت. صبا تنها تیم در حال سقوطی بود که مربیاش را عوض نکرد و پای صورتحساب سرمربیاش ماند. مرفاوی را بیرون نکرد تا ناچار به پرداخت کل هزینهاش نباشد. او هم ترجیح داد بماند تا اینکه استعفا بدهد. نتیجه این ماندن هم، شد همینی که امروز میبینید. سقوط صبا و درجِ دومین سقوط در کارنامه او.
۵- صبا در سال آخر لیگ، تبدیل شده بود به جوجهاردک زشت. نه کسی دوستش داشت، نه کسی هوادارش بود و نه کسی پشتش ایستاد. این فرجام «سیاست محمودی» بود و عدالتگستریاش در فوتبال؛ همانها که عدالتگستری را در انتقال بیحساب و کتاب تیمها به شهرستانها تعریف میکردند و حالا شاهد سقوط آخرین تیم هبهشده محمودی به لیگ برتر هستیم.
پایان سرنوشت صبا در لیگ، درست در ایام انتخاباتی هم لابد چیزی نیست جز طنز تلخ تاریخ. از آن جماعتی که در روز انتقال صبا به قم، بشکن میزدند و خود را حامی این انتقال لقب میدادند، امروز خبری نیست. آنها که یک سالِ تمام، باشگاه صبا را به حال خود رها کردند، امروز در چه جایی پنهان هستند؟ در ستاد انتخاباتی نامزد خاصی!؟ به دنبال برگشتن به دنیای قدرت و دوباره هبهکردن تیمهای مختلف از شهری به شهری!؟ صبا میتوانست در لیگ بماند. شاید فقط به چندصد میلیون بودجه نیاز داشتند تا کمی روی پای خود بایستند. صبا اما تنها مشکل بیپولی نداشت. صبا مشکل بیتماشاگری هم داشت. هیچوقت صبا را به عنوان پرتماشاگرترین تیم لیگ نیافتیم. هیچوقت سکوهای این تیم را در بازی با تیمهایی غیر از استقلال و پرسپولیس، پر ندیدیم. هیچوقت از آکادمی باشگاه صبا چیزی نشنیدیم. هیچوقت از مربیان بومی صبا چیزی نشنیدیم. هیچوقت نخواندیم که صبا به دنبال یافتن استعدادها باشد؛ فقط بازیکنان پا به سنگذاشته و تمامشدهای که برای بازی کردن در لیگ، خیلی دنبال پول نباشند.
۶- صبا امروز دیگر نیست. تیمی که در سال آخر تبدیل شد به جوجهاردک زشت، حالا به دسته اول سقوط کرده؛ بدون تماشاگر و بدون حامی مالی. بدون آنکه بشود به جوانانش امیدی داشت. بدونِ خبری خوب؛ بدونِ امیدی و بدون آیندهای. میراث محمود، هنوز دارد قربانی میگیرد!