سرانجام همانطور که انتظار میرفت مهدی طارمی از پرسپولیس جدا شد و در فاصله حدود 10روز تا پایان محرومیتش، به الغرافه قطر پیوست. قطعا بسیاری از هواداران پرسپولیس انتظار داشتند بازیکنی که خودش برای باشگاه دردسر درست کرده، در چنین شرایط وخیمی کنار تیم باقی بماند و قراردادش را آسان و ارزان تمدید کند، اما خب ظاهرا دوره مرام و معرفت و اینجور سنتهای منسوخ(!) گذشته است. به این ترتیب فوتبالیستی که در طول این سهسال، بارها از حضور در لیگهای معتبر اروپایی سخن گفته بود و در مقطعی مدعی دریافت پیشنهاد از پنجلیگ درستوحسابی قاره سبز بود، حالا سر از لیگ بیبازگشت ستارگان قطر درمیآورد؛ سیاهچالهای که مجتبی جباری و پژمان منتظری و آندرانیک تیموریان و اشکان دژآگه را به نقطه پایان رساند و حالا برای آقای گل لیگ ایران دندان تیز کرده است. از قرار معلوم دلارهای نفتی شیوخ، شعبدهای دارد که هم زیر دوخم وفاداری و تعصب را میگیرد و هم رویای لالیگا و بوندسلیگا را خاک میکند. سفرت به سرزمین بازنشستگی زودرس به سلامت باد آقای طارمی، اما...
مهدی طارمی در حالی پرسپولیس را ترک میکند که تا خرخره به این باشگاه بدهی دارد. او بدهکار است، به اندازه همه شهرت شگفتانگیزی که در این تیم به دست آورد و یکشبه از یک بازیکن محلی تبدیل به یک ستاره بینالمللی شد. او بدهکار است، به اندازه آن 800هزار یورویی که باید بابت جریمه تقدیم ریزهاسپور میکرد، اما سیاسیون به اعتبار پرسپولیس آن را رفعورجوع کردند تا مهاجم بوشهری راحت با الغرافه قرارداد ببندد و ازقضا 800هزار دلار به جیب بزند. او بدهکار است، به اندازه آن یکمیلیارد تومانی که از حسین هدایتی گرفت تا شر ریزهاسپور را کم کند، اما نکرد و در موردش توضیح هم نداد. او بدهکار است، به اندازه آن 50میلیون تومانی که به علیاکبریان بخشید و هیچوقت به دست خانوادهاش نرسید یا به اندازه آن 50میلیون تومانی که به اسم جایزه «حجازی» برای بهترین گلر فصل فوتبال ایران کنار گذاشت، اما هیچ دروازهبانی رنگ آن پول را ندید. او بدهکار است، به اندازه همه آن بهبه و چهچههایی که بهخاطر این بخششهای نکرده شنید و همه تحسینهایی که سزاوارش نبود. او بدهکار است، به اندازه این چهارماهی که پرسپولیس بدون مهاجم اصلیاش بازی کرد و البته همه 12ماه آینده که این تیم نمیتواند بازیکن بگیرد و حداکثر با همین دارایی باید در چند جبهه بجنگد؛ البته اگر «طارمی»های بیشتری پیدا نشوند که دست تیم را در بدترین شرایط لای پوست گردو بگذارند و بروند دنبال زندگیشان!
از بین همه این بدهیها اما، یکی هست که قلب آدم را از جا میکند؛ یکی که کاش آقای بامعرفت قبل از رفتن حداقل آن را تسویه میکرد. همین چند روز پیش و قبل از آنکه استاد به باشگاه پیغام بدهد: «حوصله ندارم، دیگر سر تمرین نمیآیم»، محمد طاها، طفل شیرین مبتلا به دیو سرطان با او ملاقات کرد و یک هدیه باارزش به طارمی داد؛ نقاشی بازیکن شماره9 پرسپولیس که با دستخط نجیب و کودکانه طاها به او تقدیم شده بود. کاش حالا که طارمی چمدانش را بسته، حداقل این نقاشی را تحویل باشگاه بدهد و برود. این نقاشی مال او نیست، مال بازیکن پرسپولیس است. او جایی میرود که کاش هیچ کودکی در آن بیمار نباشد، اما اگر باشد بیشترین امکانات و پیشرفتهترین تکنولوژی برای درمانش بسیج میشود. آنجا نقاشی کشیدن برای یک فوتبالیست، تنها راه تسکین یک پسربچه رنجور نیست و باز اگر باشد، کسی صورت طارمی را تصویر نخواهد کرد. آنجا نقاشیها را برای یکی مثل ژاوی میکشند؛ یکی که وقتی با قطریها دست داد تا آخرش پای آنها ایستاد و حتی وسط مناقشه با عربستان و محاصره اقتصادی و احتمال جنگ و کودتا هم ولشان نکرد برود. چقدر شبیه شما، آقای طارمی!