بهرغم حمایت مدیرعامل باشگاه، بعید به نظر میرسد منصوریان مدت زیادی در استقلال دوام بیاورد و فرصت بیشتری برای پیاده کردن نقشههایش در استقلال پیدا کند. فاصله 8 امتیازی با صدر جدول لیگ و مسابقه سخت پلیآف با السد قطر، شانس نتیجهگرفتن آبیها در لیگ و آسیا را به حداقل رسانده و کنار رفتن از جام حذفی، آخرین برگ منصوریان برای برندهشدن را بر باد داده است تا این مربی در آستانه درهای خروجی باشگاه قرار بگیرد. قبل از شروع فصل، تصور میشد علیمنصور قرار است آغازکننده یک عصر طلایی و باشکوه در استقلال باشد اما چه شد که همه چیز به این شدت و با این سرعت در مسیری اشتباه قرار گرفت؟
مشکلِ علیمنصور در استقلال، از خودِ او آغاز شد. از بنرهای روزشماری روی سکوهای آزادی که قرار بود امیرقلعهنویی و بعد پرویز مظلومی را از باشگاه فراری بدهند. شماره 10 سابق آبیها برای رسیدن به نیمکت تیم محبوباش، انتظار هوادارها را به شدت بالا برد. او در وعدههایی رنگارنگ، از ساختهشدن یک استقلالِ اروپایی حرف زد. یک تیم مدرن که زیبا بازی میکند و زیباتر نتیجه میگیرد و بهترین استقلال یک دهه اخیر را شکل میدهد. این در حالی بود که او نهایتاً پتانسیل ساختن یک تیم متوسط را داشت. تیمی که شاید در درازمدت به هماهنگی میرسید و در یک برنامه چندساله، میتوانست به قهرمانی لیگ برتر فکر کند. رویافروشیهای عجولانه منصوریان، صبر و تمرکز برای ساختِ تدریجی بنای استقلال را از او گرفت. او خیلی زود، تاوان همه هزینههایی که برای سرمربیشدن در استقلال انجام داده بود را پرداخت کرد.
منصوریان، تابستان موفقی را هم در استقلال سپری نکرد. او همه تخممرغهایش را در سبد کاوه رضایی و بختیار رحمانی قرار داد. بر خلاف آنچه تصور میشد، این دو خرید گرانقیمت و جنجالی هرگز در حد و اندازههای باشگاه جدیدشان نبودند. نه بختیار میتوانست بار تیم را به دوش بکشد و نه کاوه، مهاجمی بود که در حساسترین لحظات، برای تیمش امتیازهایی کلیدی به دست بیاورد. تازهواردهای ناامیدکننده، ضربه بزرگی به علیمنصور زدند. ضربهای که شاید عمر مربیگری او، به جبراناش نرسد.
تیمِ علیرضا منصوریان، هرگز ذهنیت یک تیم برنده را نداشت. شاید خیلی از هواداران آبیها، دیر محلق شدن مربی بدنساز به تیم را عامل فروپاشی آبیها بدانند اما به نظر میرسد مشکل مهمتر، در ذهن بازیکنان تیم شکل گرفت. آنها بارها و بارها گل اول را وارد دروازه حریف کردند و با پیش افتادن از تیم رقیب، در آستانه پیروزی قرار گرفتند اما بلد نبودند که این نتایج درخشان را حفظ کنند و ظرف چند دقیقه، همه چیز را از دست میدادند. خونسردی و تمرکز، گمشده بزرگ این فصل استقلال است.
در کنار همه ضعفهای فکری و فنی، استقلالِ منصوریان تیم خوششانسی نیز نبود. نه آنها در لحظات کلیدی از مواهبِ غیرمنتظره شانس برخوردار میشدند و نه داورها به اندازه تیم مظلومی، با مهربانی با آنها برخورد میکردند. البته که شانس و شایستگی، غالبا به شکلی زنجیروار به هم متصلاند اما با کمی خوششانسی، استقلال میتوانست از باتلاقی که حالا گریبانگیرش شده فاصله بگیرد.
حالا که روزنامهها از فلیکس ماگات و دراگان اسکوچیچ مینویسند، تشخیصِ پایان علیمنصور دیگر سخت نیست. شاید حتی موفقیت در بازی اصفهان، سرنوشت او در تیم آبی پایتخت را عوض نکند. حقیقت آن است که برای حضور او در استقلال، هنوز زود بود. مربیگری در پاس همدان، تجربهای کوتاه و عجیب در تیم ملی امید و هدایتِ تیم بیهیاهو و پرمهره نفت تهران، برای حضور روی نیمکت داغ سرمربیگری استقلال کافی نبودند. او به زمان بیشتری نیاز داشت تا برای این وظیفه سخت آماده شود اما این لطف را به خودش نکرد و این زمان را به خودش نداد تا خیلی زود در قامت یک مهره سوخته به چشم بیاید. هیچکدام از هواداران استقلال توقعاش را نداشتند اما به بنبسترسیدن تیم منصوریان، کمتر از یک فصل زمان برد. علیمنصور مرد، از بس که امتیاز نداشت. و تجربه هم.بنبستِ علیمنصور
استیصالِ مطلق، این روزها خطوطِ چهره تسلیمشده سرمربی جوان آبیها را به هم متصل میکند. بهرغم حمایت مدیرعامل باشگاه، بعید به نظر میرسد منصوریان مدت زیادی در استقلال دوام بیاورد و فرصت بیشتری برای پیاده کردن نقشههایش در استقلال پیدا کند. فاصله 8 امتیازی با صدر جدول لیگ و مسابقه سخت پلیآف با السد قطر، شانس نتیجهگرفتن آبیها در لیگ و آسیا را به حداقل رسانده و کنار رفتن از جام حذفی، آخرین برگ منصوریان برای برندهشدن را بر باد داده است تا این مربی در آستانه درهای خروجی باشگاه قرار بگیرد. قبل از شروع فصل، تصور میشد علیمنصور قرار است آغازکننده یک عصر طلایی و باشکوه در استقلال باشد اما چه شد که همه چیز به این شدت و با این سرعت در مسیری اشتباه قرار گرفت؟
مشکلِ علیمنصور در استقلال، از خودِ او آغاز شد. از بنرهای روزشماری روی سکوهای آزادی که قرار بود امیرقلعهنویی و بعد پرویز مظلومی را از باشگاه فراری بدهند. شماره 10 سابق آبیها برای رسیدن به نیمکت تیم محبوباش، انتظار هوادارها را به شدت بالا برد. او در وعدههایی رنگارنگ، از ساختهشدن یک استقلالِ اروپایی حرف زد. یک تیم مدرن که زیبا بازی میکند و زیباتر نتیجه میگیرد و بهترین استقلال یک دهه اخیر را شکل میدهد. این در حالی بود که او نهایتاً پتانسیل ساختن یک تیم متوسط را داشت. تیمی که شاید در درازمدت به هماهنگی میرسید و در یک برنامه چندساله، میتوانست به قهرمانی لیگ برتر فکر کند. رویافروشیهای عجولانه منصوریان، صبر و تمرکز برای ساختِ تدریجی بنای استقلال را از او گرفت. او خیلی زود، تاوان همه هزینههایی که برای سرمربیشدن در استقلال انجام داده بود را پرداخت کرد.
منصوریان، تابستان موفقی را هم در استقلال سپری نکرد. او همه تخممرغهایش را در سبد کاوه رضایی و بختیار رحمانی قرار داد. بر خلاف آنچه تصور میشد، این دو خرید گرانقیمت و جنجالی هرگز در حد و اندازههای باشگاه جدیدشان نبودند. نه بختیار میتوانست بار تیم را به دوش بکشد و نه کاوه، مهاجمی بود که در حساسترین لحظات، برای تیمش امتیازهایی کلیدی به دست بیاورد. تازهواردهای ناامیدکننده، ضربه بزرگی به علیمنصور زدند. ضربهای که شاید عمر مربیگری او، به جبراناش نرسد.
تیمِ علیرضا منصوریان، هرگز ذهنیت یک تیم برنده را نداشت. شاید خیلی از هواداران آبیها، دیر محلق شدن مربی بدنساز به تیم را عامل فروپاشی آبیها بدانند اما به نظر میرسد مشکل مهمتر، در ذهن بازیکنان تیم شکل گرفت. آنها بارها و بارها گل اول را وارد دروازه حریف کردند و با پیش افتادن از تیم رقیب، در آستانه پیروزی قرار گرفتند اما بلد نبودند که این نتایج درخشان را حفظ کنند و ظرف چند دقیقه، همه چیز را از دست میدادند. خونسردی و تمرکز، گمشده بزرگ این فصل استقلال است.
در کنار همه ضعفهای فکری و فنی، استقلالِ منصوریان تیم خوششانسی نیز نبود. نه آنها در لحظات کلیدی از مواهبِ غیرمنتظره شانس برخوردار میشدند و نه داورها به اندازه تیم مظلومی، با مهربانی با آنها برخورد میکردند. البته که شانس و شایستگی، غالبا به شکلی زنجیروار به هم متصلاند اما با کمی خوششانسی، استقلال میتوانست از باتلاقی که حالا گریبانگیرش شده فاصله بگیرد.
حالا که روزنامهها از فلیکس ماگات و دراگان اسکوچیچ مینویسند، تشخیصِ پایان علیمنصور دیگر سخت نیست. شاید حتی موفقیت در بازی اصفهان، سرنوشت او در تیم آبی پایتخت را عوض نکند. حقیقت آن است که برای حضور او در استقلال، هنوز زود بود. مربیگری در پاس همدان، تجربهای کوتاه و عجیب در تیم ملی امید و هدایتِ تیم بیهیاهو و پرمهره نفت تهران، برای حضور روی نیمکت داغ سرمربیگری استقلال کافی نبودند. او به زمان بیشتری نیاز داشت تا برای این وظیفه سخت آماده شود اما این لطف را به خودش نکرد و این زمان را به خودش نداد تا خیلی زود در قامت یک مهره سوخته به چشم بیاید. هیچکدام از هواداران استقلال توقعاش را نداشتند اما به بنبسترسیدن تیم منصوریان، کمتر از یک فصل زمان برد. علیمنصور مرد، از بس که امتیاز نداشت. و تجربه هم.