تاریخ انتشار: 1396/10/17 10:52
به بهانه‌ی نیم قرن در گذشت جهان پهلوان تختی؛
کد خبر: 165858

غروب ستارهای که اسطوره‌ی اخلاق و نماد خوبی‌ها

در ورزشی که آقا بودن به پول داشتن است، آقا تختی بودن کار هر کسی نیست. در ورزشی که تیتر یک شدن به یک شدن ارجعیت دارد دیگر جهان پهلوان برای چه می‌خواهیم؟! آخر چه باید بنویسیم! بنویسیم که خوبی‌ها و کارهای انسانی پر کشیده‌اند یا بنویسیم که سال‌هاست تختی برای مردم این دیار خیلی بیشتر از یک قهرمان المپیک ارزش دارد.
 غروب ستارهای که اسطوره‌ی اخلاق و نماد خوبی‌ها

«جهان پهلوان تختی» یک نفر است برای ملتی که منشور آن و شعر شاعرش درب سازمان ملل نصب، برای ملتی درعرصه هشت جنگ تحمیلی رشادت‌ ملتش شهره عام وخاص است.

آرامگاه+تختی

امروز 17 دی 1396 ابن‌بابویه آرمگاه جنوب شهر درشهر ری تهران که در حالی شاهد پنجاهمین سالروز درگذشت جهان پهلوان تختی است، اخلاق در کشورمان کم‌رنگ شده است.

او یکی از مردم بود، یکی از همان قهرمانانی که نسل‌شان انگار در حال انقراض است. قدیمی‌ها هنوز بر سر نام و نشان جهان پهلوان قسم می‌خورند و هنوز هم غلامرضا تختی برای شان «آقا تختی» است. و چقدر شیرین که لقب «آقای» را از مردم بگیری.

در مورد تختی، هر چه بود گفته شده و همه را می‌دانید. از زندگی جذاب یک پهلوان تا قبول مسئولیت‌های اجتماعی و رسیدن به چهره‌ای محبوب و مورد اعتماد که به خاطرش گونی، گونی پول جمع شد تا زلزله‌زدگان بوئین زهرا احساس ترس و تنهایی نکنند.

هر ساله این روز برایت یک روزی است که میزبان مردمی و جامعه ورزش دوست به ویژه کشتی‌گیران و قهرمانان و نام‌وران کشورمان است. درست امروز نیم قرن است که همه جای ایران به جنوبی‌ترین نقطه پایتخت می‌آیند تا این روز را گرامی دارند.

سال‌هاست همه از قهرمانی‌های محله خانی‌آباد صحبت می‌کنند که اصالتاً همدانی ا‌ست. سال‌هاست همه از بوئین‌زهرا، زلزله، گل‌ریزان جهان پهلوان و کشتی معروف تختی در مسابقات جهانی صحبت می‌کنند، سال‌هاست وقتی حرف از مردانگی می‌‌زنند تختی مثال تمام مثال‌هاست، ولی اخلاق در کشور ما دارد به بی‌راهه می‌رود و کسی هم جوابگو نیست.

پس کجاست آن جوانمردی پوریای ولی! پس کو آن جهان پهلوان، قهرمان، جوانمرد، آقا تختی و ... این‌ها تمام القاب آقای اسطوره‌ی اخلاق است،‌ جالب این است که در این سال‌ها کمتر کسی از قهرمانی‌های اسطوره‌ی اخلاق صحبت می‌کند،‌ انگار برای مردم تختی بیشتر پهلوان بود تا قهرمان.

برای مردمی که قهرمانان‌شان از پرده‌های سینما می‌آمدند تختی واقعی‌تر از واقعیت بود و همین موضوع باعث شد تختی هیچ وقت مُرده نباشد.

شاید از سال ۱۳۴۶ در اتاقش هتل آتلانتیک تهران در گذشت تا به امروز  50 سال زمان زیادی باشد برای این که از این نفر تعریف کرد، اما در مورد تختی این قضیه صدق نمی‌کند.

انگار هر چقدر از فُوت جهان پهلوان تختی می‌گذرد مردم بیشتر این نماد اخلاق در ایران را نمی‌شناسند و هنوز برای همه این سوال وجود دارد که «چرا؟».

هم‌سن و سال‌های جهان پهلوان تختی خسته شدند از تعریف کردن خاطرات شیرین، ما هم خسته شدیم از شنیدن کارهای بزرگِ بزرگمرد روزهای تلخ.

تختی بزرگ بود و ما برای شنیدن بزرگی‌اش حریص، هرچه می‌گویند و می‌شنویم انگار بازهم دوست داریم، بنشویم از آقا تختی تا در ذهن‌مان آقاتر شود. او برای ما آقا تختی است با یک دنیا خاطره که همه‌اش را شنیده‌ایم.

در ورزشی که حالا مردانگی‌اش زدن یک توپ به بیرون از زمین است، تختی را درک کردن از قهرمانی المپیک هم سخت‌تر شده. در ورزشی که آقا بودن به پول داشتن است، آقا تختی بودن کار هر کسی نیست. در ورزشی که تیتر یک شدن به یک شدن ارجعیت دارد دیگر جهان پهلوان برای چه می‌خواهیم؟!

متاسفانه یا خوشبختانه نمی‌توانیم تختی شویم، تختی بودن فقط به داشتن گوش شکسته، بدن ورزیده و کمک به متکدی نیست، تختی شدن روح می‌خواهد و نه پول، جاه و مقام. تختی بودن «مَرد» می‌خواهد.

ورزش این کشور و به خصوص کشتی، قهرمان المپیک به خودش زیاد دیده است و خواهد دید، اما «جهان پهلوان تختی» یک نفر است برای ملتی که منشور آن و دو بیت از سروده شاعرش «بنی‌آدام عضای یکدیگرند و ...» درب سازمان ملل نصب است، برای ملتی درعرصه هشت جنگ تحمیلی رشادت‌ها و ایثارگری‌های جوانان و ملتش شهره عام و خاص است.

اما نکته جالب اینجاست که شاید بارها شنیده باشید که پهلوان زنده عشق است و بس! در حالی تختی‌ها و مرام‌ها اون در خون و رگ جوان ایرانی جاری است و در هر کدام از گوشه این کشور جوانمردان بزرگی ناشناخه‌اند، اما کارهای بزرگی انجام می‌دهند، ولی دیده نمی‌شودند یکی از این جوانان کرمانشاهی است، بهمن پرورش غواصی فداکار و ایثارگر که بحث کردن در مورد آن بی‌ربط به این روز هم نیست، هرچند که جوانمردی، نیرویی است پایداری ‌ناپذیر و چون در نفسی بروز کند، ترس و آشفتگی را در برابر هر گونه خطر از بین می‌برد.

کارهای توسط پرورش‌ها در حالی انجام‌ می‌‌گیرد که کمتر در نیای امروی به آن توجه می‌شود، در دنیای امروزی پول و تجملات خیلی چیزهای مثبت را از آدم‌های جامعه امروزی ما گرفته است، حتی برخی از آنان برای مبلغی ناچیز جان انسان را می‌ستایند این جاست که گذشت و فداکاری حد پیدا می‌کند.

ایثارگری پیدا می‌شود و چه کارهای بدون چشمداشت مالی انجام می‌دهد آن هم در زمانی که برخی افراد به خاطر پول دست به چه جنایت‌های می‌زنند، اما انسانی در کرمانشاه برای بیرون آوردن جسد مردگان و غرق شدگان پیدا می‌شود که جانش را گف دستش گرفته و با زندگیش و سلامتش بازی می‌کند تا به خانواده غرق شدگان و مصبیت دیدگان کمک ‌کند.

حال اگر این انسان در کشوری دیگر زندگی می‌کرد، آیا نمادش در تمام آن کشور ساخته نمی‌شد، آن هم در زمانی که آدامس فرکوسن که پرت می‌کند، آن کشور ویترینی برای آن آدامس پرت شده، درست می‌کنند و به نمایش می‌گذارند.

اما این غواص فداکار کرمانشاهی در کشورمان ناشناخته مانده است، حتی دفترچه درمانی هم ندارد و کسی هم در این راستا برای این مرد ایثارگر کرمانشاهی هنوز کاری انجام نداده است.

واقعاً بهمن پرورش این غواص فداکار کرمانشاهی مظلوم واقعه شده است و صدا وسیمای ایران هم در معرفی این بزرگ‌مرد تاریخ‌ساز و معلم ایثار، اخلاق و گذشت کوتاهی کرده است.

این در حالی است که در لرستان چوپانی با داستان سرایی جایزه‌ها می‌گیرد و برخلاف واقعیت و آن چه که اتفاق افتاده است، شیپورها نواخته می‌شود و صدا و سیما و مطبوعات و رسانه‌ها کارش را بزرگنمایی جلوه می‌دهند و همگان را به این باور می‌رسانند که این اتفاق یک کار بزرگ بوده است، و از آن به عنوان نماد خوبی و انسانی یاد می‌کنند و هدایای نفیسی به آن فرد اهداء می‌شود و جشنوارها به نامش برگزار می‌کنند، اما در کرمانشاه انسانی برعکس آن پیدا می‌شود که جانش در کف دستش گرفته و برای بیرون کشیدن جسد مردگان از آب از زندگی و سلامتیش گذشته  و وقت می‌گذارد تا با کارش، مقداری از دردهای خانوادهای داغدار ماداران را تسکین دهد.

من نمی‌دانم چه بگویم، چگونه بگویم که یک پلنگ هیچ وقت شکم گله‌ی گوسفند را پاره نمی‌کند و این گرگ است به عنوان حیوانی حسود درنده‌ای وحشی این کارها را انجام می‌دهد.

این حیوان گرگ است که تمامی گله‌ی این چوپان لرستان را لت و پار می‌کند نه پلنگ تیز پا و زیبا که گونه‌ای نادر است، کارشناسان محیط‌زیست و افرادی که بیشتر حیوانات وحشی را می‌شناسند به خوبی می‌دانند و به این نکته واقف هستند که پلنگ اندازه نیاز روزانه خود شکار می‌کند و هرگز شکم یک کله‌ی گوسفند را پاره نمی‌کند، فقط به اندازه نیاز روزانه خود شکار خواهد کرد این از طبیعت این حیوان وحشی نهاده شده است، اما گرگ در حال گرسنگی نیز ضعیف‌ترین همنوع خودش را می‌خورد.

در روزگاری برخی افراد با تبلیغات کاذب بزرگ نمایی می‌کند تا نمادی از آن ساخته شود و به عنوان فردی خوب به جامعه معرفی شوند در استان همجوار این استان یک انسان به تمام معنی و فردی بدون چشمداشت مالی دست به کارهای بزرگی می‌زند، حتی حاضر به بازگوی آن نیست.

آخر چه باید بنویسیم! بنویسیم که خوبی‌ها و کارهای انسانی پر کشیده‌اند یا بنویسیم که سال‌هاست تختی برای مردم این دیار خیلی بیشتر از یک قهرمان المپیک ارزش دارد.

یادداشت محسن عباسی‌فرد

 


کپی لینک کوتاه خبر: https://fartakvarzeshi.com/d/4j7aok

اخبار مرتبط



آخرین اخبار


حسینی: مدالم را به خانواده‌ام تقدیم می‌کنم