به نظر نمیرسد که برای اروپایی ها آنقدر فوتبال جدی باشد که تبدیل به همه زندگی شان شود. فوتبال هم یک تفریح است، همانطور که آخر هفته را می توانند به مهمانی، رستوران، مسافرت و ... بروند، می توانند به استادیوم رفت وبازی تیم شهرشان را نگاه کنند. شور و هیجان با هم بودن برای آنها کافیست تا صرف نظر از نتیجه بازی، لذتشان را ببرند. نتیجه هر چه باشد، در همان لحظه و یا در فاصله بحث بین ورزشگاه تا خانه تمام می شود. این در جهان سوم و کشورهای توسعه نیافته است که فوتبال جدیتی به اندازه کل زندگی پیدا می کند. در نیوکمپ هواداران بارسلونا به شادی رونالدو که دروازه شان را باز کرده لبخند میزنند. و یا در برنابئو برای نبوغ مسی و رونالدینهو دست میزنند. مگر رقابتی جدی تر از ال کلاسیکو در فوتبال باشگاهی دنیا هست؟ ال کلاسیکویی که ریشه اش به جنگ داخلی اسپانیا می رسد و دیگر جنگی بالاتر از ال کلاسیکو در فوتبال دنیا نیست اما همین جنگ فوتبالی باعث نمی شود تا وقتی در دقایق آخر، رونالدو دروازه تیمت را باز کند، فحاشی کنی، بر سر و روی خود بزنی و یا مثل فوتبال ایران که به تازگی مد شده است دچار حمله قلبی شوی! لبخندی برای زیبایی تصویری که دیده ای میزنی و رد می شوی. تعداد تیفوسیها و متعصبها در نیوکمپ و برنابئو به ده درصد کل هواداران دو تیم نمی رسد. درست است که در میان آنها هستند کسانی که فوتبال را جدی تر می گیرند اما اکثریت با کسانی است که فوتبال و هواداری از تیمی را برای لذتش می خواهند نه درگیری، فحاشی، تحقیر و ناراحتی.
در فرهنگ مدرن، فوتبال نیامده تا جای تعصبات قدیمی را بگیرد. فوتبال یک صنعت سرگرمی است. مردم پول می دهند تا از دیدن جدال بیست و دو بازیکن لذت ببرند. طرفداری از تیمی این لذت را مضاعف نیز میکند. اما قرار نیست که طرفداری رنگ تعصب را بگیرد. شهروند یک جامعه مدرن از تعصبهای ریشهدار در سنت گذشته است و تعصبی را جانشین تعصبی دیگر نمیکند. حتی برزیلیهای عشق فوتبال نیز با باخت هفت گله خود مقابل آلمان در همان استادیوم و قبل از پایان بازی کنار میآیند و در پایان برای آلمانی های فاتح به احترام برمیخیزند و دست میزنند.
باخت در فوتبال، پایان زندگی نیست، مرگ نیست. چرا که بار دیگر بازی ای دیگر، جامی دیگر، لیگی دیگر و جدالی دیگر در راه خواهد بود. و آنچه تکرار پذیر است را نباید چندان جدی گرفت. بلکه باید بیشتر و بیشتر از آن لذت برد.
شنیدن خبر سکته هواداران فوتبال در ورزشگاههای ایران تبدیل به رویهای عادی شده است. اما بدحال شدن سرمربی سپاهان به دلیل فشار بازی از آن اتفاقاتی بود که کمنظیر بوده است. عبداله ویسی در جریان بازی دیروز سپاهان مقابل نفت به دلیل افت فشار ناشی از هیجان بازی، بوسیله آمبولانس به بیمارستان منتقل شد.
سکته هواداران فوتبالی در استادیوم که در مواردی به فوت آنها منجر شده است، نشان از هیجان غیر سالم و عصبیت نهفته در فوتبال ایران دارد. انگار که ما فراموش کردهایم فوتبال یک تفریح است؛وسیلهای برای سرگرمی. در فوتبالی که تماشاگرانش رکیکترین فحاشیها را نثار رقیبان میکنند، سکته هوادار و بدحال شدن مربی در کنار زمین نباید عجیب باشد. اگر درک درستی از فوتبال و به طور کلی ورزش حرفهای در جامعه وجود داشت، به خاطر آن نوجوان سیزده چهارده ساله بدترین فحشهای ناموسی را نثار مربی پنجاه شصتساله نمیکرد. این یک وضعیت غیرطبیعی در اخلاق عمومی جامعه است که پیامد آن مجاز شدن فحاشی به خاطر اشتباه فنی بازیکن و مربی است. در چنین جوی سکته کردن هواداری که فوتبال برایش تبدیل به چیزی ورای سرگرمی شده، نباید تعجب برانگیز باشد. همچنین بدحال شدن مربیای که از دقیقه سی از روی سکوها بر علیه خود شعار میشنود هم باید پیامد بیهوده جدیشدن فوتبال دانسته شود.