هر سال که دی ماه میرسد آرام آرام یادت میافتیم. دروغ چرا؟ باقی ماههای سال خبری از تو نیست. گلهای نمیشود کرد و خودت هم حتما گلهای نداری و میدانی رسم زمانه را. همیشه همین بوده. از تختی که بزرگتر و نامدارتر و محبوبتر نداریم، تختی هم همین دی ماه به دی ماه و روز هفدهمش یادی از او میکنند و بیتعارف میگذارندش درون تقویم تا سال آینده!
تو اما داغت هنوز همین نزدیکی هاست انگار. هر سال که داغ آن حادثه لعنتی در خاطرمان زنده میشود، بارها و بارها از تو نوشتهایم. هرچه بوده و نبوده بارها وبارها و به قلمهای گوناگون نوشته و از زبانهای مختلفی هم گفته شده.
خودت خوب میدانی اما خیلی از دوستان و آشنایانت باور ندارند که ۹ سال از نبودنت گذشته. صمد میگوید هنوز هم نبودنت را باور نمیکند و خیلیها در تمام این سالها از نبودنت گفتهاند و اگر بودی چه میشد یا نمیشد.
امروز که تقویم دوباره ۷ دی را نشان بدهد، میشود ۹ سال که نیستی. یاد تو بزرگتر از آن پیراهنت که در آزادی آویزان کرده بودند تا سایهات همیشه بالاسر بسکتبالیستها باشد، اینجاست، در ذهن ما.
بیش از این بخواهیم بنویسیم میشود همانهایی که در هشت سال قبل نوشتیم. خودت خیلی رکتر از ما بودی و اگر میتوانستی شاید خیلی زودتر از اینها به این تکرارها اعتراض میکردی. اگر میشد همینها را هم نمینوشتیم و تنها عکسی از آن چهره همیشه جدی ات را با همین تیتر میگذاشتیم کنار صفحه تا یادمان باشد. یادمان باشد که ۹ سال است آیدین را در تیم ملی نداریم.
محسن آجورلو